Thursday, December 28, 2006

بازي شب يلدا


روش بازي اينجاست

خوب خصوصيت زياده ولي به هر حال اين پنج تا كه شايد ندونيد

يك-من از بوي سيگار متنفرم ولي عاشق بوي مخلوط شدهً سيگار و يه ادكلن تلخ هستم

دو-از سوسك به شدت مي ترسم :)))))0

سه-خيلي احساساتي هستم...ولي فرق داره يه جورايي...تو يه سري مسايل خيلي خوب كنترل مي كنم احساساتمو...ولي ممكنه يه ديالوگ سادهً فيلم اشكم رو در بياره....كلا چيزهايي كه مربوط به مسايل انساني باشه...احساساتم رو بر انگيخته مي كنه

چهار-وقتي يه جا راه مي رم كه مثلا كاشي هاي گنده داره ، حالا از هر جنسي...مثه راهروي پزشكي يا ورودي در قدس يه جوري راه مي رم كه پام به خطها گير نكنه يعني داخل دقيقا 4ضلعي قرار بگيره....يا وقتي از سلف ميام بيرون

پنج-از خريد به شدت لذت مي برم...مخصوصا وقتي براي كسي مي خوام چيزي بخرم....در كل اينكه خوشحال كردن دوستام يكي از بزرگترين لذت هام هستش......0

مرسي از تو كه دعوتم كردي
منم اين 5 تا رو دعوت مي كنم
علي غزنوي
اشكان
بهمن
پرستو
(شهاب(كه احتمالا مصادف با عيد نوروز اينو مي بينه

Tuesday, December 26, 2006

These days....

............
..
These days - the stars seem out of reach....

Wednesday, December 20, 2006

آغاز فصل سرد



يلدا مبارك


...با آرزوي شادي برايتان

Saturday, December 16, 2006



به قول دوستي عزيز....آسمان مرده داني چيست ؟.....من همانم خيره به نگاه خورشيد....0
......
...
روزي خواهد رسيد كه به چشمان خود نيز اعتماد نداري....0
....روزي خواهد رسيد

Friday, December 15, 2006


Come down, slowly
Im waiting by your side
Come down, carefully
Im here by your side...

Thursday, December 14, 2006



چه آرامشي ست وقتي همه جا تاريكه....0
چه آرامشي ست وقتي نوامبرِ انيگما رو گوش مي دهم....0
چه آرامشي ست وقتي برف مي بارد...0
چه جنگي ست وقتي چشمانم را مي بندم...0
چه سر و صدايي ست وقتي فكر مي كنم....0
چه وحشتناك است خوابي كه مي بينم...0
چه غمناك است.....0
هفتمين سيگار پاكت خود را روشن مي كنم
موزيك دلخواهم را انتخاب مي كنم
حال من ماندم و اين اتاق تاريك
نور سيگار
دستاني يخ زده و لرزان
پاهايي سست و بي رمغ
وخيرگي نمناك نگاهم به ژرفاي درون خويش
مغزم گورستان عهدها
وماندم بين دو چيز
جنگي بدون صلح
آرامش يا نابودي ؟
...
...حال لبهايم كبود است و نفسم دود
.....
...
‌( هيسسسس)
...
..
(هيسسس)
..
.
(هيس)
........
....
..
.
چراغ را روشن مي كنم و پاكت را دور مي اندازم !!!!0

Tuesday, December 12, 2006



اينجا ديگر انتهاي كوچه پس كوچه اي ايمان است
راهي كه كفش و كلاه مي خواهد، راهي كه دل مي خواهد، راهي كه كمر راست مي خواهد و چشمان باز...0
شايد بخندي كه چرا ديگر شايد كسي اينجا طاقت ايستادن ندارد...شايد بخندي كه چرا ديگر شايد بچه اي اين مرز و بوم سكوت اختيار كردند...شايد بخندي كه چرا ديگر شايد من كلاه پادشاهي بر سر نهادم...0
من هنوز از خود بيزارم
هنوز دستهايم بو مي دهند
مدتي بود كه اينجا سرزمين من نبود
و فقط خدا مي داند كه....0
آلزايمر هم چيز بدي نيست...مي خوام سعي كنك ديگه واسم مهم نباشه راجع بهم چي فكر مي كني يا چه فكي خواهي كرد...0
با اينكه حق داري...0
هنوز هم باور نكرده اي ؟
هنوز هم دلواپسي ؟
گفتند خواستن توانستن است، اما زيباتر آن است كه نخواستن نتوانستن نيست....فقط نخواستن است....فقط...0
به نظر من مرز بين بودن و نبودن همان مرز بين تابستان و زمستان است....همان فروردين و مهر
كاش روزي تاريخ تولد خود را به ياد آوريم
....به همين سادگي
........
....
...
[tnx alizarin]

Thursday, December 07, 2006

Hishhhhh...






آمدم
پياده
قدم زنان
با پاهايي خسته و لرزان
.......
...
خواندم
آرام
حريصانه
با لحني مهربانانه
.......
....
بوسيدم
عاشقانه
نفس زنان
با چهره اي هراسان
.......
...
رفتي
بي هيچ نشانه
....سر در گريبان






Listen to Divided (LQ-HQ) by Tiamat --[Tnx byskh]